رمان گرگینه ی من
p¹¹
وارد ورودیم کرد و ریخت توم...هردو خسته شدیم و ازم کشید بیرون و بغلم کرد که در خونه به صدا در اومد...بلند شدم و ی حوله پیچیدم درو خودم و رفتم باز کردم شائون بود(دوست بچگی ات)میخواستم د رو ببندم که پاشو گذاشت لای در و اومد تو...
سائون : تنهایی؟!
ات : ا..ارع...چطور؟!
شائون : اون پیراهن مردانه که اونجاست برا کیه؟!
ات : ریدم...برا داداشمه میخوام برم خونه اشون
شائون : الان؟!
ات : اوهوم..برا شام دعوتم...از اونجا هم میرم ..خ..خارج...داشتم لباس هامو آماده میکردم
شائون : خارج؟!
....
وارد ورودیم کرد و ریخت توم...هردو خسته شدیم و ازم کشید بیرون و بغلم کرد که در خونه به صدا در اومد...بلند شدم و ی حوله پیچیدم درو خودم و رفتم باز کردم شائون بود(دوست بچگی ات)میخواستم د رو ببندم که پاشو گذاشت لای در و اومد تو...
سائون : تنهایی؟!
ات : ا..ارع...چطور؟!
شائون : اون پیراهن مردانه که اونجاست برا کیه؟!
ات : ریدم...برا داداشمه میخوام برم خونه اشون
شائون : الان؟!
ات : اوهوم..برا شام دعوتم...از اونجا هم میرم ..خ..خارج...داشتم لباس هامو آماده میکردم
شائون : خارج؟!
....
- ۳.۵k
- ۲۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط